حيرت زده ام
حيرت زده ام از اينكه چگونه زمستان, بهاري خواهد شد كه من هرگز نخواهم ديد
حيرت زده ام از اينكه چگونه شب مبدل به روزي خواهد شد كه من هرگز نخواهم ديد
حيرت زده ام از اينكه چگونه زندگي, نوري خواهد شد كه من هرگز نخواهم ديد
حيرت زده ام از اينكه چگونه زندگي, دردي خواهد شد كه تا ابد ادامه دارد
در هر شبي سياهي متفاوتي وجود دارد
در هر شب آرزو مي كنم به زماني كه در ميان جنگلهاي كهن رفته بودم, برگردم
در هر زمستاني سرماي متفاوتي وجود دارد
در هر زمستان احساس پيري مي كنم, بسيار پير مثل شب, بسيار پير مانند سرماي سخت
حيرت زده ام از اينكه چگونه زندگي, مرگي خواهد شد كه من هرگز نخواهم ديد
حيرت زده ام از اينكه چرا زندگي بايد زندگي اي باشد که تا ابد ادامه يابد؟
حيرت زده ام از اينكه چگونه زندگي, مرگي خواهد شد كه من هرگز نخواهم ديد
حيرت زده ام از اينكه چرا زندگي بايد زندگي اي باشد که تا ابد ادامه يابد؟
من نوشته های خودمو می زارم نظر یادتون نره
یکشنبه 24 آبان 1388 - 11:27:48 PM